گُریختم
گُریختم
من از بَند جوهر سیاه خودنویس ام ،
و از روی برگ های سفید ام به سوی ات گُریختم !
من از حجم یک دنیا لطافت به شراره های آتشین ات ،
به قمار یک عمر احساس ،
بر تمام دفاتر شعر هایم خط کشیدم
و به احترام این سکوت لعین ،
یک دقیقه فریاد کشیدم !
من از تنگ کِز کردن های صبر ،
به دشت گُلگون لبانت شتافتم
تو نپرسیدی چگونه ، مرز نگاهمان دَرید ؟!
و در این صحرای فرتوت افسرده ،
کیلومتر ها غم را نوردیدم
و قلبم ، به سرآبی تشنه نشد ؟!
نفس نفس زدن هایم که به نرخ تپش های قلب ات ،
برای جَویدن زمان به سوی ات شتافت ،
شاهد است !
آن دست هایم را که از پشت سر
به لمس موهایت عادت بود
و انحنای گردنم که بر کتفت ، مسلَکِ آرامشم !
صورت مخملی گُل لاله را که به گیسوان ات بافتم
و رائحه تو را به گل های خوش مشام طبیعت هدیه دادم !
را پیشکش قلبت کن ،
تا در این محفل عشق ، جام می بی ساقی را ،
یک بار بنوشم !
فردایش ...
دیگر شعری از من نخواهی خواند ،
اگر دستانم به همسایگی تن ات همنشین !
قلم را ...
ورق های سفیدم را ..
حتی جام می را زمانم نخواهد یافت ،
و من از زندان عِلَل به آغوش تو آسوده خواهم خفت !
چندی دیگر ...
در را بگشای...
مدتهاست که من ، در راهم !
" محمد نبهان - 5 سبتامبر 2013 "
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.