جناب_خان و پروژه نفوذ !
#جناب_خان و پروژه نفوذ !
سمبل نسل بی هویتی ست که نه عرب است و نه فارس ، نه عربی خوب صحبت می کند ، نه فارسی ..
نه دارای خصوصیات فرهنگی عربیست و نه فارسی ..
طرب ، خنده های تلخ و بی خیالی ، محور شخصیت اش را تشکیل می دهد گه گاهی بی تربیت و بی ادب می شود گه گاهی هم به شدت منفعل و برافروخته که با یک چشم غره رفتن ، همه چیز را فراموش می کند ..
می خواهد دل مردم عرب را جذب کند ، اما نمی شود ارتباطی که لازم است ایجاد نمی شود ، یک جای کار لنگ می زند .. !
بچه مهاجر پس از جنگ به آبادان ، چیزی شنیده .. میگن اوبودانی .. لاف اوبودانی .. کا .. بچه ها کا .. می گن آکه .. می گن و می گن ها ..
نمی داند این ها که گفتن ، لاف نبوده ، خیال نبوده ، حقیقتی ست که در یک لحظه از هم فروپاشید ، خواب شیرینی بود که در رویای غربی ها هم جای نداشت ..
مهاجر خیلی از حرف ها را نمی پذیرد و نمی خواهد بشنود ، گناهی هم ندارد از سر بی پولی روانه شهر های خرابه جنوب شده ، فقط آن جاست که کار زیاد پیدا می شود ، مردمانش ولخرج اند و همان جاست که می تواند صاحب یکی از خانه های خرابه رویایی شود !
چیزی که شاید رویایش را هم نمی دید ، بعدش هم با افتخار فریاد بزند من اوبودانیم و فراموش کند که او هنوز یک مهاجر است .. !
گوشش گاهی کر می شود ، زبانش گاهی لال می شود ، چشمانش گاهی کور می شود ، اگر نام و هویت حقیقی منطقه را برایش بگویند ، با همان خرابه ها حال می کند به همان ها دلبسته چیزی جز این ها را ندارد و نمی خواهد از دست دهد اکنون بهشت اش را یافته ، پس محمره ، عبادان ، شط العرب ، معشور ، فلاحیه ، خفاجیه .. را نخواهد شناخت ، اصلا نمی خواهد بشناسد .. کجایند مگر از آن ها اثری مانده ؟
اگر پافشاری شود ، مهاجر تحمل اش سر می آید ، برافروخته می شود ، همانند جناب خان یک جاهایی هم می بیند که لازم است ظریف بی ادب شود و می شود .. بعد از آن هم صدا می کند بیا ماچت کنم !
میزنه میرقصه و از هویت جدیدش لذت می بره !
از آن سوی کوها آمده لباس نو برتن اش عرض اندام می کند ، حقوق های نجومی دریافت می کند که فقط بماند ، زنگ تفریح اش با یک مشت عرب روبه روست که فارسی بلد نیستند ، اگر هم بخواهند صحبت کنند ، لهجه عربی سر تا پای آن را فرا گرفته ، روز های اول در مناطق یادآوران ، آزادگان ، طلاییه ، بستان ، مهران و ... بیشتر برایش شبیه به جک می ماند ، کم کم به این وضع عادت اش می شود و برای ایجاد ارتباط مجبور خواهد شد که فارسی را شکسته شکسته صحبت کند ..
یک دوره طولانی که بگذرد فراموش می کند که از آن سوی کوه ها آمده ، یک نگاه ساده به لباس های محلی اش هم نمی اندازد که ببینند هیچ تناسبی با آب و هوای گرم جنوب ندارد .. اینجا کور کور می شود و باید عصا دستش داد .
یک محقق عرب فریاد می زند :
" تاریخچه های ادارات از ساختمان هایشان جدیدتر است .
تاریخچه منطقه نیوساید از تاریخچه شرکت نفت در اهواز قدمت بیشتری دارد "
اما الان جای این حرف ها نیست ، مهاجر این را می گوید .. وقت وقت طرب ، سرور و رقصه ..
این تضادها تنها یک سمبل ساده می خواهند که قابل هضم عموم شوند ، چیزی که بشود با آن شاد شد ، رقصید ، فراموش کرد و پذیرفت ، چیزی شبیه به جناب خان !
سمبل هویتی جناب خان برای شعور عموم مردم عرب یک توهین است و تزریق باوری که در راستای مجعولات عصر پهلوی به این مناطق هنوز ادامه دارد ، رضاخان میر پنج نیست ، اما نگاه های خائنانه رضاخانی هنوز در این جوامع موش می دواند به راستی که باید پروژه نفوذ را جدی گرفت چیزی که رهبر انقلاب بر آن تاکید فراوان داشتند .
" محمد نبهان ، 29 أغسطس 2016 "
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.