تجاوز
#تجاوز
روبه روی خانه اش بود ، همان خرابه ها ..
تنها به لودری نگاه می کرد که هویت اش را چنگ می زد .. آرام و با وقار بر روی صندلی اش نشست و به آن خیره شد ، از آن جا جم نمی خورد ، چیزی هم نمی گفت ، اصلا این عادت همه شده است ، همه همین کار را می کنند ،
خبرنگار مصری پرسید : ابو حنان یک ساعته که به یه مشت خرابه چشم دوختی .. خدا صبرت بده ، خدا ان شا الله خانه نویی به تو عطا کنه ..
ابو حنان لبخندی زد و گفت : دارم حد و اندازه های خانه ام را حفظ می کنم ، باز باید بسازمش ..
خبرنگار گفت : ابو حنان ، چت شده .. دو هفته دیگه ، این جا محله جدیدی احداث می شه .. چی می گی ابوحنان .. چی می گی ..
ابو حنان قهقه ای زد و گفت : برای همینه که این قدر دقت می کنم ، نمی خوام به اندازه یه وجب هم که شده ، در حین ساختن دوباره خانه ام به حدود کسی تجاوز کنم .. !
" محمد نبهان ، 30 أغسطس 2016 "
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.